سیدحسین، سیدالعلماء فرزند آیة الله سید دلدار علی در ۱۴ ربیع الثانی ۱۲۱۱ دق/ ماه اکتبر ۱۷۹۶م متولد شد و «خورشید کمال ماده تاریخ اوست.
غفران مآب در خواب دید که امام حسین علی می فرماید: شما چرا در نامگذاری فرزندان خود سلسله اسامی پنجتن را ترک کردید؟ وی عرض کرد: نام فرزند آخر را به نام آخرین امام نامگذاری کرده ام. امام علی فرمود: یک فرزند دیگر خواهی داشت، نام او را همنام من بگذار.
بنابراین نام نوزاد را حسین گذاشت و به میرن معروف شد.
از همان کودکی به لهو و لعب علاقه ای از خود نشان نمی داد، دارای چهار یا پنج برادر بود که همه مشغول درس خواندن بودند. مردم به او احترام می گذاشتند، چرا که در اخلاق و کردار به مراتب عالی رسیده بود. بعد از پایان دروس ابتدایی در محضر پدرش، ادامه تحصیل داد، وقتی پدرش بیمار شد نزد سلطان العلماء رفت و درس را دنبال کرد و بعد از بهبود پدرش، دوباره درس را نزد وی شروع کرد. عمادالاسلام، شرح اربعین بهاء الدین عاملی و نیز کافی (اصول و فروع) را نزد غفران مآب به پایان رسانید و در محضر سلطان العلماء سلم العلوم، شرح حمدالله را خواند و هر دو بزرگوار برای او اجازه صادر کردند.
مفتی محمد عباس او را در منطق، فلسفه، هیئت و هندسه، تجوید و ادب، علم کلام و اصول فقه یکتای روزگار می دانست.
با استفاده از استعداد و ذکاوت و علاقه ای که داشت در هفده سالگی درباره تجزي في الاجتهاد و «حکم ظن در رکعتین اوليین» رسالاتی نوشت. مولانا به پدرش عرض کرد: اگر وقت داشته باشید نوشته های مرا مطالعه فرمایید. وی تقاضای او را قبول کرد اما به علت بیماری به سلطان العلماء دستور داد تا نوشته هایش را ببیند و نظر خود را اعلام دارد. مولانا سید محمد طبق دستورش عمل کرد و مولانا دلدار على نیز تجدیدنظر کرد و گفت: به مطالب ارزشمندی پرداخته است، و در گفتار او ضعفی مشاهده نمی شود. سپس اجازهای برای او صادر کرد.
تقریر و گفتارش بدون مطالعه قبلی انجام می شد و در جواب استفتا هر چه مینوشت جامع تمام جزئیات مسأله بود و کسانی که در محیط فقهی و اصولی عراق و ایران بودند از فهم و درک وی حیران می ماندند.
محبت عوام و علاقه افاضل را به خود جلب کرده تا آنجا که لكنهو را به نجف ثانی تبدیل کرده بود. با کشورهای عربی و ایران مکاتبه داشت. پادشاه هم اجابت دستور او را شرف خود می دانست. پادشاه ثریا جاه، مصلح الدين أبو المظفر محمد امجد علیشاه جنت مکان بنا به اشاره مولانا مدرسه سلطانیه را تأسیس کرده بود و مهر کنده شده را نذر مولانا کرد که روی آن «حاوی علوم دین، حامی سادات و مؤمنین، حافظ احکام الله مجتهد العصر سیدالعلماء» نوشته شده بود و دستور داده بود که مولانا را با همین القاب باد کنند.
کار اجرای احکام شرعی را که سلطان العلماء مولانا سید محمد شروع کرده بود، امجد علیشاه نیز آن را قبول کرد و انجام گرفت و سلطان العلماء مسؤول امور قضاوت و انتظامات و سیدالعلما مولانا سید حسین مسؤول غیررسمی آموزش شدند و به عنوان رهبران دینی در سراسر کشور شهرت یافتند. پادشاه سکندرجاه، ابوالمنصور ناصرالدین حضرت سلطان عالم، محمد واجد علیشاه بهادر نیز همیشه با مولانا با خلوص و ارادت رفتار می کرد.
سلطان العلماء سید محمد همیشه در تمام امور نظر برادر کوچکش را محترم می شمرد. وی در اجازه ممتازالعلماء سید محمد تقی نوشته است:
السميدع الالمعي و الحبر اللوذعي، ذی النظر الصائب و الذهن الثاقب، عالى الكعب في الفنون العقليه، طویل الباع في العلوم النقلية، الراتع في رياض الاجتهاد و الافاده الكارع من احادیث الجد و السادة، سیدالعلماء العالمین سند الفقهاء الكاملين عين الانسان و انسان العين اخي وضوی و مهجة قلبي السيد حسين لازال قرير العين محفوظا عن اصابة العين».
مولانا با تمام اعلام و مجتهدین عظام روابط استوار و همپایه ای داشت. نامه مفصل و طولانی شیخ الشيوخ محمد حسن النجفی مؤلف جواهر الكلام به چاپ رسیده است، تعداد زیادی از نامه های مقلدان، نیازمندان و شاگردان او موجود است. تحصیل و تدریس و وعظ و تصنیف کتابها، عیادت مؤمنان و رسیدگی به نیازمندان، مسکینان، یتیمان و بیوگان، شغل همیشگی او بود.
تقسیم اوقات
آخر شب به مسجد می رفت و نوافل و فرایض و تعقیبات را انجام می داد و پس از بازگشت، به تصنیف و تالیف میپرداخت.
ساعت ده صبح به تدریس می پرداخت و در درس أو اکثر فضلا و علما شرکت می کردند. بعد از درس تقاضاهای اهل حاجت را بررسی و بر حسب امكان، نیازهای آنان را برطرف می کرد و کسانی را که از او فتوا می خواستند پاسخ میگفت.
هنگام ظهر در مسجد، نماز ظهرین را برگزار می کرد و بعد از تعقیبات عصر به خدمت برادر بزرگش سلطان العلماء میرفت و سپس به منزل باز می گشت. تا مغرب درس می داد و سپس در منزل نماز جماعت را برگزار می کرد.
بعد از نماز مغرب و عشا، با احباب و مسترشدین صحبت می کرد و به نامه هایی که پاسخ آنها لازم بود، رسیدگی می کرد، بعضی اوقات انجام این کارها تا نیمه های شب طول میکشید.
شمایل ظاهری
قد میانه، اندامی لاغر، چهر های نورانی و محاسنی انبوه داشت. هر چه شهرتش فزونی می یافت متواضعتر می شد. وی با بیوه زنان و یتیمان مهربان بود و با طلاب و زایران با شفقت رفتار می کرد. دعای او قبول می شد و مؤثر اللسان بود.