نصیرالملة مولانا محمد نصیر فرزند ارشد ناصر الملة بود. تاریخ ولادتش ۹ رجب ۱۳۱۲ دق /۷ ژانویه ۱۸۹۵م است. مولانا ناصر حسین به پرورش و تربیت فرزند خود اهتمامی خاص ورزید. و فرزند باهوش او نیز در محیطی علمی استعداد و شایستگی از خود نشان داد و بعد از تحصیل و تکمیل قرآن و تفسیر، حدیث و فقه و سایر علوم لازم را در لكنهو آموخت و سپس به عراق رفت و حدود هجده سال داشت که جنگ آزادی عراق شروع شد و علامه مجاهد سید محمود حبوبی و علامة آية الله سید محمد تقی شیرازی در جنگ آزادی با انگلیسیها عملا شرکت کردند. (ر.ک: کتاب «هدية الرازي الى الامام المجدد الشيرازی» نوشته آقا بزرگ تهرانی، چاپی)؛ از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۵م اوضاع در عراق نا آرام بود. مولانا محمدنصیر نزد علما به تحصیل اشتغال داشت و در ضمن به امور سیاسی می پرداخت و پس از این که از علمای بزرگ نجف به دریافت مدرک کامل اجتهاد نایل آمد به وطن خود بازگشت.
مردم لكنهو به شایستگی علمی وی معترف بودند به این امید که وی زینت بخش مسند اجتهاد خواهد بود. ناصر الملة بر منصب مرجعیت شبه قاره هند مستقر بود، ولی بیشتر به تصنیف و تالیف کتب می پرداخت و در ضمن امور ملک و ملت به او وابسته بود. مولانا نصیر نیز مسؤولیت سیاسی را برگزیده بود و در سیاست کشوری و بین المللی شرکت می جست. هدف او فقط حفظ حقوق شیعه بود. تحرک و راهپیمایی او در لكنهو در سال ۱۹۳۹م بسیار مؤثر بود، سه ماه در زندان به سر برد و تمام راهپیماییها به راهنمایی وی انجام می گرفت و بعد از فعالیتهای سیاسی و دینی به خاطر بصیرت سیاسی که داشت، سنی و شیعه و حتی حکومت به وی گرایش پیدا کردند و بعد از آزادی مدت چهارده سال وکیل مردم در مجلس ایالتی بود.
مولانا نصیر به سمت رئیس کالج شیعه عربی انتخاب شد و در مجالس علمی و ادبی و نیز در سیاست و مذهب فعال بود و دوراندیشی او در زمینه های فرهنگی و سیاسی و علمی موجبات عزت و احترام وی را فراهم کرد.
مولانا محمد نصیر بسیار متواضع و حتی با کودکان بسیار مهربان و خوشرفتار بود و با هر گروه عادلانه رفتار می کرد. اگر چه فرد سیاسی بود ولی مقام علمی خود را حفظ می کرد و بعد از درگذشت وی بنده مقاله ای تحت عنوان «تأثرات و خاطرات، نوشته بودم که در مجله ارشاد کراچی و سرفراز لكنهو در ویژه نامه تفسير الملة چاپ شد. اکنون فقط این موضوع را میخواهم عرض کنم که مولانا محمد نصير عالمی بسیار بزرگ و سیاستمدار عظیمی بود.
وی در آخرین دوران حیات خویش در رأس تمام علما قرار داشت، ولی او خود تمام علما را بزرگتر از خود می دانست و برادر جوانترش را بر مسند پدرش نشاند و از عزت و احترامش چیزی فروگذار نکرد.